استاد رفت
نمی دانم چه شد ولی رفت من به او می گویم استاد . مگر حتما باید دانشگاه بروی تا استاد داشته باشی ، نه ! من بدون دانشگاه استادی داشتم که آنچه در دانشگاه می آموزند بیشتر آموختم .
رضا حقیت نژاد را می گویم ، این اواخر بهش می گفتم آقا رضا ، رابطه کاری ما به رابطه دوستی تبدیل شده بود ، باید اعتراف کنم اگر در زمانی در این رشته به جایی برسم فقط به خاطر اوست . به خاطر او بود که به من و نفرات دیگر پرو بال گرفتند تا جامعه مطبوعات یزد از رکود خارج شود . هیچکس نباید و نمی تواند انکار کند .
آقا رضا به گردن مطبوعات یزد حق دارد و خواهد داشت. اگر عمری بود و زندگی باقی تلاش می کنم تا از اندیشه هایش در راهی که دارم استفاده کنم . اندیشه هایی که می تواند از هر آدمی یک خبرنگار ، یک روزنامه نگار بسازد . آقا رضا رفت تا بعد ها ما بفهیم که چه کردیم . چه کردیم با یک نفری که دلش برای یک عده جوون یزدی سوخت و برایشان تلاش کرد. آقا رضا یک استاد بود یک استاد تمام عیار . شاید هیچ وقت نتوانم زحماتش را جبران کنم ولی سخت تلاش می کنم تا زحماتش به هدر نرود. بسیار تلاش کردم تا نرود ولی رفت. چون به نظر حودش باید می رفت.
پی نوشت : ادامه انتشار روزنامه خاتم در هاله ای از ابهام قرار دارد. ابهامی که ممکن است به یقین تبدیل شود. یقینی که جمعی یک دست را از هم می پاشاند.
فرزاد فیضی، متولد بیست و سومین روز تیرماه 1366 در یزد،علاقه مند به نوشتن و حرف زدن.