چند تصویر

این صحنه های را ببینید!
- نبوی زاده را می بینیم که سوار بر ماشینش به همراه خانواده اش در راه رفتن به مقصد است ، او چهره ای دارد که نشان می دهد دل گیر است ، اما همین که از سر چهارراه فاطمیه دور می زد می شود رضایت را با کمی عصبانیت در چهره او دید.
- در مغازه ساندویچی ایستاده ام ، کودکی که ۱۰ ، ۱۲ سال دارد وکتاب دعا می فروشد می آید می گوید ، اندازه ۳۰۰ تومان ساندویچ می خوام.
- پیرمردی از پیاده رو رد می شود ، او دستش را بر روی پیشانیش گذاشته است و راه می رود.
- پسر جوانی را می بینم که دست همسرش را گرفته و با هم قدم می زنند ، آنها برای خرید لباس وارد مغازه ای شیک می شوند.
- ماشین آمبولانس رد می شود و صدای قرآن گوشم را پر می کند ، پسرجوانی از کوه پرت شده است و مرده است . او دوست من بود.
- فردی در حال دیدن اخبار است ، ساعت نه شب است که تلویزیون اعلام می کند ، محمد رضا فلاح زاده استاندار یزد شده است.

سین مثل سپک تاکرا

روزهایی که گذشت و وبلاگ بروز نبود برای مسافرتی جالب به ابهر زنجان رفته بودم . رفتن به ابهر زنجان بواسطه سرپرستی تیم سپک تاکرا یزد در رقابت های المپیاد ایرانیان.
روزهای خوبی بود ، از مشکلات رفت و آمد که بگذریم و ۱۴ ساعت در راه بودن . لحظات بدی نبود. در گروهی ۵ تیمی بودیم ، در صورتی که دیگر گروه ها ۴ تیمی بودند. همه بازی ها را باختیم البته با اختلاف های اندک ، با تیم هایی بازی کردیم که سال هاست این ورزش را تمرین می کنند ولی ما . دلیلش را البته و نه توجیح اش را مهدی علیزاده مربی تیم در گفتگو با مهر گفته است ، ولی لازم است بدانیم که ما عقب هستیم و این تنها نکته منفی این روز ها بود.
پی نوشت: تیم ما در راه برگشت ۱۸ ساعت در راه بود ، از ابهر به تهران ، از تهران به اصفهان به دلیل نبود بلیط و از اصفهان به یزد ، تازه همگی این ها با اتوبس بود ؛ البته اگر از خراب شدن اتوبوس اصفهان به یزد و جایگذین شدن اتوبوسی دیگر بگذریم.
پی نوشت۲:ورزش سپک تاکرا ورزشی است شبیه به والیبال اما با این تفاوت که در والیبال همه کاره دست است و در سپک تاکرا همه کاره پا و سر ، تیم یزد از نظر بازی با سر در این رقبالت ها از همه برتر بود.
پی نوشت۳:هکتور مربی فلیپینی سپک تاکرا ایران که مدتی هم در یزد بود ، بازی های تیم را نزدیک دید و در روز آخر بازی  ها به تیم یزد گفت : انتظار نداشتم در این سطح حاضر شوید و برای او بسیار جالب بود که توانستیم چنین بازی هایی را ارائه کنیم. نمی دونم باید امیدوار باشیم یا ناراحت.

چند نکته ضروری

مدتي است مطلب ننوشتم مهمترين دليلش اينبود كه فرصت مقتضي پيش نيامد گرچه مشكل سيستمم هم در چند روزي مزيد برعلت شده بود ميدانستم خيلي ها ميگويند اين هم تعطيل شد . اما بايد بگويم كه بازهم اگر خدا بخواهد خواهم نوشت ديشب جلسه اي طولاني داشتيم قبل از شروع جلسه مطلبي كه در يكي از ويژه نامه هاي يزد چاپ شده بود وفقط يك نسخه اش را يكي از اعضا آورده بود دست به دست مي شد چون در باره هر 9 نفر مطلبي نوشته بود وبه قول خودش كالبد شكافي كرده بود بعد از جلسه فرصتي شد تا تمام آن را كه كم هم نبود بخوانم در باره خودم مطالبي نوشته بود كه فهميدم نويسنده خيلي ناشي گري درآورده وهنوز تحليل بلد نيست البته شايد به خاطر سن كمي كه دارد باشد (البته با اين سن كمش بايد تحسين گفت كه يك نو ..... جوان هم خود را در جرگه نويسندگي واينگونه چيزها وارد كند ) خلاصه همه اعضا پس از خواندن لبخندي مي زدند .... انشا ء الله اين نويسنده هم موفق باشد وآنچه كه نوشته را خودش هم برسد بخواند وتحليل كند....

مطلب فوق در وبلاگ عضور شورای شهر یزد درج شده است و اما چند نکته که به نظر ضروری آمد :
۱-جناب آقای مطهریان ، شاید یکی از گفتار هایی که همیشه شما روحانیون بر روی منبر ادا می کنید که امام علی گفته نگاه نکن که می گوید ببین که چه می گوید ، حال از شما که خود مروج این اخلاق هستید بسیار جای تامل دارد که یک نویسنده ، حال نوجوان یا جوان را به خاطر سن کمش مسخره کنید ، لازم است بدانید مسخره کنندگان نیز سخت کیفر خواهند شد. آیه ای هست که شاید برایتان آشنا باشد، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا ... (حجرات آیه ۱۱)
معنی اش هم می شود : اى مؤمنان، هرگز نباید گروهى از شما گروه دیگری را مسخره کند.

۲-جناب آقای مطهریان، شما که باید بیشتر از من در عرصه فرهنگ پیراهن پاره کرده باشید ، به نظر شما که عضو کمیسیون فرهنگی هستید ، چرا اینگونه استعداد های یک نو....جوان را با مسخره کردن سرکوب می کنید.
۳-جناب آقای مطهریان، اگر بنده به قول شما یک نو....جوان هستم ، به فرض مهال قبول که بنده اگر هم بخواهید تفسیری کنید جوان هستم ، نکند جوانان شهر یزد هم اینگونه طبقه بندی کردید و برایشان برنامه ریزی.و نکته مهم تر اینکه مگر شما به غیر از شورای سوم وسابقه چند ماهه خود سابقه کار سیاسی دیگری نیز دارید ، بدون شک این چنین است ، پس من هم اجازه دارم یک نوجوان سیاست را مسخره کنم ، درست همان کاری که شما کردید ولی یادم هست روحانی ای بالای منبر همیشه از ارشاد و پند صحبت می کرد.

درباب پیروزی

اولین و به عبارتی دیگر ششمین شماره ویژه نامه پیروزی در استان یزد منتشر شد. تا قبل ، بدین صورت بود که مصطفی ارکان آن را منتشر می کرد ولی از شماره ششم او تنها حکم سرپرست نشریه را دارد ، و تمامی کارهای انتشار آن را با کمک دوستان دیگر انجام می دهم. نمی دانم در این اوضای وانفسا فایده ای خواهد داشت یا نه ولی آنچه هست اینکه شور و شوق روزنامه نگاری هنوز ار سرمان نپریده واین جای شکر بسیار دارد. دوست خوبم مسعود بیکس ، مدیر اجرائی پروژه انتشار پیروزی است ، خودم هم سردبیر .
به هر حال ، عده ای از انتشار شماره ششم پیروزی خوشحال شدند و عده ای هم بسیار ناراحت ، از آنانی که خوشحال شدند ، ممنونم و به آنهایی که ناراحت شدند هم می گویم ، صبر پیشه کنند.
آمده ایم تا باشیم برای همیشه تا بتوانیم دستی بر درد این اجتماع فرهنگی با سیاستی مدارا بکشیم تا مانند ورزشی ها محبوب باشیم.نمی دانم در انتها درباب این پیروزی چیزی دیگری هست که بگویم یا نه ولی آنچه به ذهنم می رسد اینکه منتظر نقد های شما و مطالب ارزنده شما هستیم.
پی نوشت: سعی داریم شماره هفتم پیروزی را در روز چهارشنبه منتشر کنیم ، ولی اگر نشد کمی صبر کنید ، شاید مشکلی پیش آمده باشد.

او دیگر خیلی با کلاس است...

او دیگر خیلی با کلاس است ، خوشم آمد ، دیروز درست مثل مدیران ارشد که به جلسه ای می روند آمد ، آری حالا دیگه او مدیر مسئول تنها روزنامه یزد است . باید کلاس بگذارد . باید با بقیه فرق داشته باشد ، آری او مدیر مسئول تنها روزنامه یزد است و برخلاف آنهای دیگر انتهای مجلس نشست و گپی زد و رفت.
مسعود ارکان ، نمی دانم چرا ، ولی حسی می گوید سعی دارد حق از دست رفته اش را بگیرد ، او حالا صاحب تنها روزنامه یزد است ، او ته مجلس و با افتخار می نشیند و یکی بالا و با سرافکندگی. نمی دانم تضاد بین این دو چیست ولی آنچه به ذهنم می رسد این است که ، مسعود ارکان باید بتازد ، و حق هم دارد البته این کار را هم کرده است و می کند. در کنفرانس مطبوعاتی و در جلوی چشمان سرپرست استانداری گفت:
" من مدیر مسئول تنها روزنامه یزد هستم "
چه افتخاری بالاتر از این که در فضای چون یزد ، تک باشی.
ارکان دیروز کار دیگری هم کرد ، یکی از مدیران مسئول که روزنامه اش تعطیل است به او پیشنهاد درج آگهی در صفحه یک روزنامه اش را داد ، ولی ارکان به او گفت:
"به جون خود نمی تونم ، اگه می خوای داخلی برات چاپ کنم وگرنه که هیچی"
چه چیزی بد تر از اینکه جلوی هم تراز خودت کم بیاری.

سر درد گرفته ام!

سر درد گرفته ام ، نمی دانم علتش چیست و می دانم علتش چیست ، دردی را می کشم که همگان و همکاران من آنرا کشیده و می کشند ، امروز روز خوبی نبود. چرا ، مراسمی بود برای تقدیر ولی چه فایده همان حرف های قبلی ، نه استانداری بود و نه فرمانداری و استادی که حرف هایی تازه ای از علم روز خبرنگاری بزند، سخنرانی ای مثل سال قبل ، حاج کاظم مدرسی سخن گفت و بعد هم حسین صداقت عضو شورای مرکزی خانه مطبوعات. نمی دانم اگر این خانه مطبوعات نباشد چه می شود و حالا که هست چه شده . دبیر سابق خانه مطبوعات هم نبود ؛ انگار بد جوری به تریپ هم زده اند . به هر حال روزی بود که بد گذشت.
خبر ها را مرور می کردم ، شهرهای همجوار ما برای این روز چه کارهایی که نکرده اند ، یا خداقل مدیر کل ارشاد استانشان در مراسم تجلیل از آنان حضور داشته ولی ما یزدی ها چه .نگاه کنید.
-یاسوج و مدیرکل ارشاد 
-نیشابور و مدیر کل ارشاد 
از این ها که بگذریم . برگزاری نمایشگاه مطبوعات و این ها هم به کنار ، ولی سرپرست استانداری یزد می تواند برای رحلت ها و عیدها پیام بدهد ولی برای روز خبرنگار نه . اصلا مزیت شورای اطلاع رسانی در این روز چه بود ، دوران ، ملک ثابت و معنوی آمدند و رفتند ، نه خبر جدیدی داشتند ونه حرف جدیدی زدند . فقط تعارف آن هم برای خودی ها.مدیرکل ارشاد ما هم نبود ، معلوم نیست کجا می رود و کجا می آید ، همه جا فقط پیام های نصیحت گونه اش پیداست.
پی نوشت: طرح فوق اثر دوست خوبم محسن جعفری از کاریکاتوریست های برجسته یزدی است.

شوق را بسیار سپاس!

سال هاست همه خاتم را می شناسند ، شناختن بدان جهت که بود ، هردم از آن نفسی بر می آمد و هر ساله از آن تقدیر می شد. یادم است در سال پیش نه در سال پیش تر از آن خاتم یزد تعطیل بود و کلانتری همان استاندار دولت هشتم، در روز مراسم ۱۷ مرداد از آن به نیکی یاد کرد و گفت ای کاش خاتم باشد.
این ها به کنار که مطمئنا امسال هیچ کس از خاتم دم بر نمی آورد ، دم بر نیاوردن از خاتمی که ، دیگر نیست ، و شاید هم نخواهد بود ولی آیا هیچ کس به یاد آنهایی هستند که خاتم را با دم دمه ها ، زمزمه ها و دغدغه های خود جان می دادند ، آیا یادی خواهد شد . بگذار خودم پاسخ دهم ؛ نه ، نه ای ، به بلندای دیوار حاشا.
جدا از این ها هیچ کس جستجو نکرد که بداند آن دم دمه ها ، آن دغدغه ها و آن زمزمه ها کجا رفتند وچه کردند ، هیچ کس ، آری تو-شمایی- که ادعای استاندار شدن داری ، و آری تو-شمایی- که استاندار سابق بودی و تو ، -شمایی- که سرپرست فعلی استانداری هستی .نیازی نبود ، ملالی نبود و نیست ، عشقی است ، از سر تا پای جان.
آری همه گان می نشینیم تقدیر از دیگران را ، تقدیر از آنانی که با نام خاتم به تشویق می نگاریمیشان، در سال
۸۵ و اوایل ۸۶ قلم فرسودیم و حال نیست خانه ای بر سر ما تا در جواب نامه ای از برادر کوچک شما که دیگر می گویند او کاره ای نیست ، دو اسم از ۱۰ اسم خاتمیان را گزارش دهد. باز دمت گرم شوق ، گویم سپاس بسیار برای تو.

حرفی نیست

این سایت را نگاه کنید.حرف خاصی نیست ، چرا ؟ به دلیل اینکه از این دست سایتها زیاد هستند. آخرین خبر متعلق به 7 دي ماه ، 1385 یعنی درست سال پیش و در زمان برگزاری همایش شهرداران است.حرف بیشتری نیست. 
پی نوشت: این آدرس را از روی بیلبورد هایی که در خیابان های شهر نصب شده بود ، دیدم ، نمی دانم که چرا وسوسه شدم از این سایت بازدید کنم ، شاید فکر می کردم در ادامه کارهای مثبت شهردار جدید برای شهر ، این سایت هم به نوائی رسیده ، ولی نه!

تصویر این روزها / یادی از یک همکار

...

آسمان ابری است و دل من سیاه ، زمین گلی است ودل من سیاه، آسمان آبی است و ستاره ها خاموش و سیاه ، پس دل من یک ستاره است. ستاره ای که روز روشن و شب خاموش.

دعا کنید و می کنم که همیشه شب باشد تا من هم روشن باشم.

 

تصویر روز / خاتمی در یزد

پی نوشت: عکس رو دوست خوبم ، مصطفی اولیا گرفته ، البته فقط همین یکی نیست ، الان نمی گم بقیه اش کجاست.

خبر آمد معرکه در راه است

خبر آمد ، معرکه ای ورزشی در راه است. تا فردا بعد از ظهر-چهارشنبه-صبر کنید.می دانم چه شده  ولی نگفتن این بار شاید دردی را دوا کند، اما ورزش-نه از نوع ورزش های معمولی ، باند - نه از نوع باند زخم- و سیاست-نه از نوع انتخاب شدن استاندار جدید- در حال ادغام هستند.چیزی که شبیه یک معرکه است.

تایپیست مفت نیستیم!

به این دوخبر نگاه کنید. یکی از این دوخبر در خبرگزاری مهر منتشر شده و دیگری در سایت خبری یزدنا ، اما مهم این است که خبر مهر در یزدنا کپی و دو کلمه روابط عمومی نیز به آن اضافه شده و دادگستری به دادگشتری تغییر نام یافته .
به هر حال تنها یک توصیه : دوست عزیز ، وقتی خبر را کپی می کنی و حوصله تایپ نداری ، لااقل منبع خبر را بزن ، برای کپی خبر چه فرقی می کند از خبرگزاری مهر باشد و یا از روابط عمومی دادگشتری . ما که تایپیست مفت نیستیم.