سال هاست همه خاتم را می شناسند ، شناختن بدان جهت که بود ، هردم از آن نفسی بر می آمد و هر ساله از آن تقدیر می شد. یادم است در سال پیش نه در سال پیش تر از آن خاتم یزد تعطیل بود و کلانتری همان استاندار دولت هشتم، در روز مراسم ۱۷ مرداد از آن به نیکی یاد کرد و گفت ای کاش خاتم باشد.
این ها به کنار که مطمئنا امسال هیچ کس از خاتم دم بر نمی آورد ، دم بر نیاوردن از خاتمی که ، دیگر نیست ، و شاید هم نخواهد بود ولی آیا هیچ کس به یاد آنهایی هستند که خاتم را با دم دمه ها ، زمزمه ها و دغدغه های خود جان می دادند ، آیا یادی خواهد شد . بگذار خودم پاسخ دهم ؛ نه ، نه ای ، به بلندای دیوار حاشا.
جدا از این ها هیچ کس جستجو نکرد که بداند آن دم دمه ها ، آن دغدغه ها و آن زمزمه ها کجا رفتند وچه کردند ، هیچ کس ، آری تو-شمایی- که ادعای استاندار شدن داری ، و آری تو-شمایی- که استاندار سابق بودی و تو ، -شمایی- که سرپرست فعلی استانداری هستی .نیازی نبود ، ملالی نبود و نیست ، عشقی است ، از سر تا پای جان.
آری همه گان می نشینیم تقدیر از دیگران را ، تقدیر از آنانی که با نام خاتم به تشویق می نگاریمیشان، در سال
۸۵ و اوایل ۸۶ قلم فرسودیم و حال نیست خانه ای بر سر ما تا در جواب نامه ای از برادر کوچک شما که دیگر می گویند او کاره ای نیست ، دو اسم از ۱۰ اسم خاتمیان را گزارش دهد. باز دمت گرم شوق ، گویم سپاس بسیار برای تو.