چرا باید شمار را بشناسم!
دعوت از سردار اکبر شاهی برای تکمیل یک گزارش
سردار من را نمی شناسد، اما خوب می داند در اولین کنفرانس مطبوعاتیش در سال ۸۶ یک خبر نگار با سماجت خاصی دست بر روی نقاطی حساس گذاشت و سوال پیچش کرد و در چند مرحله اعصابش را به هم ریخت . سردار می داند که او مرا می شناسد ولی در جمع چنان نمودار می کند که انگار برای اولین بار است که من را دیده است و می گوید چرا باید شما را بشناسم.به هر حال سردار اگر مرا نمی شناسید من فرزاد فیضی هستم ، روزنامه نگار و خبرنگار جوان یزدی و به قصد یک درخواست این ها نوشته ام .
اصل ماجرا
ما که کار نداریم سردار شما و بویژه همکارانتان مثل سرهنگ جمال ... به طرح موتور گیری ادامه بدهید ،بهتر است رک بگویم : اما امروز عمدا جایی ایستادم تا موتورم را بگیرم تا از مراحل طرح برخورد با موتور سواران متخلف گزارشی تهیه کنم ، نکاتی جالب برای شروع در دست دارم و به نظر خودم تنها مرحله آزاد سازی موتور سوالاتی برای باقی مانده است ، در روز آینده کامل خواهد شد ، اما چیز هایی که می دانم از این دست است ، که فردی با نام ... ح....ینی به صورت لباس شخصی با سری تراسشیده و با عینکی که با کش ، محکم به سرش بسته شده بود تا در نزاع آسیب نبیند ، پشت دکه عباس آقا می ایستد تا موتور سوارهایی که برای خرید روزنامه و یا آهسته حرکت می کنند را شکار کند ، حالا کار ندارد که این موتور سوار بعد از گرفتن موتورش سالم می ماند یا نه ، من که ناخن دستم را هدیه به این طرح و این گزارش کردم ، چراکه بر اثر انجام وظیفه جناب آقای... ح...ینی کبود وسیاه شده است ، چون کلاچ موتور بدجوری کار گرگ را کرد و گازم گرفت.به هر حال برای رعایت رسالت روزنامه نگاری و خبرنگاری و با توضیح اینکه در این طرح هیچ عدالتی وجود ندارد شما را دعوت به مصاحبه اختصاصی می کنم تا به سوالات یک خبرنگار پاسخ دهید. البته چنانچه مایل بودید.اگر هم بنا به هر دلیلی مایل نبودید ، من گزارش خودم را با مستندات خاص خود ارائه خواهم کرد تا حداقل آنهایی که با ماشین های رو ۳ لیتر بنزین خود تردد می کنند بدانند از چه نعمتی برخورداند. ای کاش می شد بخش هایی از صحبت های مردم را در مورد این طرح قبل از چاپ اینجا منتشر کنم.
پی نوشت: می دان ومطمئنم آنقدر دولت الترونیک پیشترفت نکرده تا سردار اکبر شاهی و یا سرهنگ صباغ این پست وبلاگ را ببیند ؛ اما هستند کسانی بسیار که پیغام رسانی کنند. منتظرم.
پی نوشت ۲: بیچاره موتورم که به خاطر این گزارش باید الان در پارکینگ خیابان مطهری آب خنک بخورد و بیچاره تر خودم که برای تهیه ادامه گزارشم از موتور خبری نیست.
فرزاد فیضی، متولد بیست و سومین روز تیرماه 1366 در یزد،علاقه مند به نوشتن و حرف زدن.