یک عالمه آب!

رفته بودم بندرعباس و قشم ، عالی بود . رد شدن از یک عالمه آب و رسیدن به خشکی ، و جایی که از شدت گرما خیس آب می شدی ، اونقدر عرق می کردی که لباست رو انگار شسته بودن و خشک نشده تنت کرده بودی. درست مثل سونا و لی با این تفاوت که می شد اسمش رو سونای شهری گذاشت .ولی همین که وارد ساختمانی می شدی انگار وارد یخچال شده بودی ، کولر های گازی اونجا بیشترین کاربرد رو داشت و به همین خاطر تعرفه برق قشمی ها و بندری ها خیلی کمتر از ما یزدی بود . از اینها گذشته جای یه شهردار قدرتمند برای شهری مثل قشم خالی بود چون اون شهر خشک و بی آب ، سازندگی خیلی مشکله ولی به هر حال ما یزدی های که اینقدر از بی آبی داد می زنیم باید بریم قشم تا بفهمیم بی آبی چیه ، یا آب معدنی خوردن به جای آب لوله کشی چه مزه ای داره . به خدا ما تو نعمتیم . حالا هی داد بزنیم آب نداریم ، اونجا تو لوله آب ، آب زنگ زده بیرون می یومد و اگر زنگ زده هم نبود شور و کم بود . راستی الان بندر عباس هفتمین سال خشکسالی شو می گذرونه و هفت سال که بارون رو ندیده .
پی نوشت:از اونجا عکس های زیادی گرفتم ولی برای شروع این عکس که از ملوان های کشتی دریایی یا همان لنج است رو بروز کردم.
فرزاد فیضی، متولد بیست و سومین روز تیرماه 1366 در یزد،علاقه مند به نوشتن و حرف زدن.