حداقل پارسال یکی بود با شوق و ذوق تولدم رو بهم تبریک بگه ولی امسال چی ؟ ولی امسال چی ؟ نمی دونم . این پست مربوط به پارسال درست همین روز است ، بخونید تا براتو بیشتر توضیح بدم.

(( آقا جون اصلا چه اشکالی داره که خود آدم برای روز تولدش ، خودش رو غافل گیر کنه، مگه قرار آسمون به زمین بیاد ، نه آقا جون هیچ طور نمی شه . نه آسمون به زمین میاد و نه زمین به آسمون ، پس:
چراغ ها را خاموش می کنم ، ناگهان چراغ ها را روشن می کنم ، خودم برای خودم هورا می کشم وبا خودم روبوسی می کنم ، فرزاد جان تولد ۲۱ سالگی و این ۲۰ سال از عمرت مبارک. بعد به خودم می گویم : خیلی ممنون ان شاالله که ۱۰۰ سال زنده باشی و سایه زیر پاهات همیشه دنبالت بدود.
بعد می روم می شینم و کیکی که از لبنیاتی سر کوچه خریدم را از بسته اش بیرون می آورم ، هنوز گاز نزدم سریع به بسته اش نگاه می کنم تا خدایی نکرده تاریخ گذشته نباشد. صبر کنید ، نه نیست ، بفرمائید دهانتان را شیرین کنید. بعد می روم هدیه ای که برای خودم خریدم را می آورم. ولی نه هدیه ای که من برای خودم خریدم آوردنی نیست . به خودم قول می دهم که اگر تو ۲۱ مین سال زندگی ام پسر خوبی باشم سعی می کنم به بزرگترین آرزوم-کور خوندی قرار نیست اینجا بگم- برسم ، دوباره با خودم روبوسی می کنم و ادامه کیکم رامی خورم.
نه صبر کن ، صبر کن . داره یه اتفاقی می افته ، خدای من آسمون داره به زمین نزدیک میشه یا زمین به آسمون . عجب کاری کردم که خودم خودم رو غافل گیر کردم.
خدایا:
ساعت هایی است که ۲۱ سال زندگی من آغاز شده ، تو به بزرگی اید وبه عظمت کمک کن تا روزهایی خوشی در انتظارم باشه و بتونم بنده ای بهتر از قبل برات باشم . خدایا کمک کن حداقل اگر خوب نیستم ، بد هم نباشم . خدایا .راستی یادم رفت ، شمع ها رو فوت کنم . پف...))

بله این از روز تولد یکسال قبل من ، امسال که ۲۲ ساله شدم اوضاع از یه جهتی از قبل بهتره و جهتی از قبل بد تره ، مهمتر اینکه به قولی که به خودم داده بودم عمل نکردم ، -کورخوندی قرا نیست چیزی بگم- به هر حال امسال حال و حوصله تولد گرفتن ندارم .
هیچ گفتن بهتر از نیمه کاره گفتن. باشد تا سال بعد و عدد۲۳
فقط یک چیز از پارسال برام مانده است :
زنده بودن را برای زندگی دوست داشت    
نه زندگی را برای زنده بودن .